دیدگاه هنری پورپیرار!

نوشته‌ی: افشین زند
درآمد:
برای آن که خوانندگان این صفحه به درک درستی از سطح دانش (!) و شعور ادبی تاریخی ناصر پورپیرار در آینه آثارش برسند، خالی از لطف ندیدم که به مقوله هنر در مجموعه «تأملی در بنیان تاریخ ایران» اشاره‌ای کوتاه داشته باشم که به گمانم همین جزء به خوبی کفایت درک کل را می‌کند. نیز، از آن جا که نویسنده کتاب‌های مذکور بخش بزرگی را به نقد (بخوان تخریب) شخصیت و اثر حماسه‌سرای بزرگ ایران حکیم ابوالقاسم فردوسی اختصاص داده، لازم دیدم که با آوردن مثال‌هایی از درون خود آثار وی، این پرسش اصولی را پاسخی درخور بیابم که «آیا او اصلن معلومات و فهم کافی برای درک اثری هنری را دارد؟» و باور این قلم بر این است که با نورتاباندن به بخشی از تاریک‌اندیشی‌های ناصر پورپیرار می‌توان به بی‌مایگی کلی و خلع اندیشه‌اش واقف گشت.
ناصر پورپیرار در مجموعه آثارش و در ادامه جعل‌های تاریخی و نظردادن راجع به همه چیز و همه کس (!)، اشاره‌ای نیز دارد به مقوله هنر و هنرشناسی که دانستن‌اش برای ارزیابی کلیت آثار او خالی از فایده نیست. طرفه این که فردی غرض‌ورز و جاعل چون او، بی‌شک به دنبال کشف واقعیات و گره‌گشایی‌های تاریخی نیست، بل که هدف‌اش از آسمان به ریسمان بافتن‌های سخیفی که در جای جای کتاب‌هایش مشهود است، تنها ضربه زدن به هویت ملی ایرانیانی است که در درازنای تاریخ از گزند مهاجمانی با کیش و مرام پورپیرارها در امان مانده‌اند. سخن کوتاه کرده و بی‌حاشیه، به اصل موضوع می‌پردازیم.
در مقام یک تاریخ‌شناس و البته هنرشناس (!)، اوج مهمل‌بافی‌های این دشمن هویت ملی ایرانیان بدان جا ختم می‌شود که فرهنگ عرب را مجموعه‌ای از شاهکارهای گران‌سنگ تاریخی و دارای پیشینه‌ی فرهنگی بسیار غنی معرفی کرده و خود اعراب بادیه نشین هزار و پانصد سال پیش را به صفاتی چون « شیفته و شیدای بار فرهنگی، اخلاقی، زیباشناسانه، علمی و انسانی(!)» [1] ملقب می‌سازد، و درست همین شخص از آن سوی، پارسی را به عنوان زبانی « درباری» و « الکن» فاقد ریشه تاریخی خوانده و در مقام مقایسه اذعان می‌دارد که: «آیا چنین وسعتی از اندیشه و بیان، که ابن اثیر جرزی، مولف "المثل السائر فی ادب الکاتب و الشاعر" زبان عرب را دریا و فارسی را قطره خوانده است، می تواند در برابر زبانی به بی‌هویتی و حقارت پهلوی باستان، چنان که می‌گویند، چندان دچار هراس شود که به ضرب شمشیر آن را خاموش کند؟» [2] اما مضحک اینجاست که اگر زیرکی از او بخواهد نمونه‌ای نیز از این «دریای ادب عرب» به ما معرفی کند، او شعری را مثال می‌آورد که عربی بادیه‌نشین در رثای «شترش» گفته است! باورتان نمی‌شود؟ پس نخست قطعه شعر را می‌آوریم و سپس ثناگویی پورپیرار را :
«چون می‌ایستد در عظمت و شکوه درست چون پل‌های رومی است ...
گلگون ریش، قوی پشت، تکاور و سبک رفتار است،
کوهان‌اش چون طاقی است که برسنگ‌های سخت برآورده باشند.
گاه گاهی ناقه من با آن سربزرگ و دست و پای بلندش چنان در رفتار به نشاط می‌آید که هربار از جاده خارج می‌شود! ...»[3]
و استاد شعرشناس ما، در تعریف چنین چکامه مضحکی، بدین شکل به یاوه‌گویی دست می‌زند: « شعر بالا... در استحکام و فن، در توصیف و مضمون و در گزینش الفاظ، در ادب زمان خویش نظیر ندارد»! [4] با این حساب، اگر ما نیز بخواهیم با همان روش و خط فکری پورپیرار به ارزیابی شعر و هنر بپردازیم، لابد باید درد و دل‌های ملا نصر الدین و خرش را نیز شاهکارهای بی‌بدیل تاریخ نام نهیم!

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 و 2- "پلی برگذشته"؛ ص 69.
3 و 4- "پلی برگذشته"؛ ص 65.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد