آنهایی که با ناصر پورپیرار آشنایی دارند، می دانند که طبق نوشته هوشنگ صادقی ایشان تاریخ را با داستان نویسی اشتباه گرفتهاند و پر بیراه نیست اگر ایشان را به سبک ایرانیان ننه ناصر قصه گو بنامیم. در این یادداشت میخواهم به آنها که عاشق چنین جاعل بزرگی شدهاند نشان دهم که چگونه با استاد خطاب کردن وی، مهری بر تلاش وی در تحمیق خوانندگان میزنند. به حتم زمانی که پانترکها او را استاد خطاب میکنند وی به آنها پوزخند میزند.
پورپیرار در کتابهایش چنین مینگارد که انگار شاهد تمام وقایع بوده و از آنها فیلم و عکس هم تهیه کرده است! وی در کتاب اولش "برآمدن هخامنشیان" در فصلی به نام "در جستجوی سرزمین" به خیال خود به این نتیجه میرسد که سرزمین پارسها را نمیتوان مشخص کرد! پس از این به اصطلاح شک آفرینی در ذهنهای کوچک، در آخرین فصل کتابش به نام "چاره اندیشی یهود" در صفحه 205 کتاب برآمدن هخامنشیان مدعی میشود که کوروش و قوم آن نه فقط به ایران، اصولا به شرق میانه تعلق نداشته است. ایشان البته فراموش میکنند اگر آنها را غیر بومی میخواند پس چگونه این سرزمین را ایران نام مینهد.
در ادامه همان صفحه نقلی حدود دو صفحهای از کتاب ارمیا میآورد. وی برای بسترسازی برای آنچه در ذهن دارد جمله "زیرا قومی از سوی شمال بر بابل هجوم خواهند آورد" را سیاه می کند تا توجه خواننده را جلب کند، ولی رندانه از آن چیزی نمیگوید تا در جای دیگر با اشاره به آن بیشترین بهره را ببرد. چند صفحه بعد یعنی صفحه 213 با آوردن بخشهایی از کتاب ارمیا و با سیاه کردن بخشهایی که به شمال اشاره دارند نظریه قلابی خود را ارایه می کند که:
میتوان پذیرفت که یهود این "قوم نیرومند سنگ دل" را "سوار بر اسب و به تاخت" یکسره از استپهای میانی روسیه به پاکسازی شرق میانه و آزاد کردن اسیران و ثروت خود مامور کرده است (برآمدن هخامنشیان، ص. 214)
بدین ترتیب این مورخ بین النهرینی مشکل هخامنشیان را در نداشتن خاستگاه حل کرد! دوستان و دشمنان رفیق ناصر به خوبی به اعتقاد راسخ وی به اعتبار تورات آشنا هستند. به همین دلیل ما نیز از همین منبع مورد تایید پورپیرار استفاده خواهیم کرد. خوب، تا الان با دلایل شمالی بودن (!) قوم کوروش آشنا شدید.
هر کس به اندازه یک مثقال از تاریخ بابل آگاهی داشته باشد میداند که بابلیان بودند که به اورشلیم حمله کرده و آن را ویران کردند. حتی پورپیرار هم به این موضوع اعتراف دارد و آن را تایید می کند:
آخرین ضربه را مردم یهود از نبوکدنصر پادشاه بابل دریافت کردند که به پراکندگی کامل اسباط، تسلیم اورشلیم و خرابی خانه خدا در بیت المقدس منجر شد. نبوکد نصر ثروت معابد را به بابل کشاند و گروه کثیری از صاحب منصبان، ثروتمندان، هنرمندان، علما و صنعتگران یهود را، به اسارت به بابل برد (برآمدن هخامنشیان، ص. 197-196)
طبق نظر پورپیرار اسارت و برچیده شدن کامل تمدن یهود، کینهای در دل یهودیان کاشت تا از بابل انتقام بگیرد. یهودیها برای این کار از کوروش هخامنشی استفاده کردند. به چه دلیل کوروش؟ چون در تاریخ خواندهایم که او به بابل حمله کرد و یهودیان را آزاد و روانه اورشلیم نمود. در همین گیر و دار رفیق ناصر مدعی میشود که قوم کوروش یک قوم شمالی است. دلیل آن هم اینکه تورات گفته!
تا اینجا همه قبول داریم که بابل به اورشلیم حمله کرد و یهودیان را به اسارت برد. برای ادامه بحث برای اینکه دل رفیق ناصر و دوستانش را بدست بیاوریم، فرض میکنیم که جایگاه قوم کوروش مشخص نیست. اما آیا جایگاه بابل و اورشلیم هم نامشخص است؟ پاسخ صد البته خیر است که پورپیرار و پورپیراریان هم به آن معترفند.
پس تا حالا داریم: 1- بابل به اورشلیم حمله و یهودیان اسیر شدند. 2- یهود برای انتقام گیری به دنبال چاره رفت. 3- بر اساس توصیف تورات قومی که بر بابل یورش برد شمالی بود. 4- پورپیرار بر اساس بند 3 میگوید که کوروش از قومی شمالی بوده است 5- جایگاه بابل و اورشلیم روی این کره خاکی مشخص و هیچکس نسبت به آن شکی ندارد.
حال به سراغ تورات این یگانه منبع قابل اعتماد پورپیرار میرویم تا ببینیم در آن چه میگذرد و رفیق ناصر در آنجا چه چیزهایی را پوشیده نگهداشته تا در تحمیق طرفدارانش موفق باشد.
در باب یکم، در بخشی به نام دو رویا می خوانیم:
بار دیگر خدا از من پرسید حالا چه می بینی؟ جواب دادم یک دیگ آب جوش از سوی شمال بر این سرزمین فرو میریزد. فرمود: آری این بلایی از سوی شمال بر تمام این سرزمین نازل خواهد شد. من سپاهیان مملکتهای شمالی را فرا خواهم خواند تا به اورشلیم آمده تخت فرمانروایی خود را آنار دروازه های شهر برپا دارند و همه حصارهای آن و سایر شهرهای یهودا را تسخیر کنند. اینست مجازات قوم من بسبب شرارتهایشان! آنها مرا ترک گفته، خدایان دیگر را می پرستند و در برابر بتهایی که خود ساخته اند، سجده می کنند. (عهد عتیق، ارمیا، 16-13 :1)
در اینجا به روشنی دیده میشود که خدای یهود به ارمیا میگوید که قوم یهود را به دلیل بتپرست شدن با عذابی شمالی تنبیه خواهد کرد. در ادامه میخوانیم:
سپاهیان نیرومند شمال مانند شیران غران بسوی سرزمین اسرائیل در حرکتند تا آن را ویران ساخته، شهرهایش را بسوزانند و با خاک یکسان کنند. (عهد عتیق، ارمیا، 15 :2).
راه اورشلیم را با علامت مشخص کنید! فرار کنید و درنگ ننمایید! چون من بلا و ویرانی مهلکی از سوی شمال بر شما نازل خواهم کرد. نابود کننده قومها مانند شیری از مخفی گاه خود بیرو ن آمده، بسوی سرزمین شما در حرکت است! شهرهایتان خراب و خالی از سکنه خواهد شد. پس لباس ماتم بپوشید و گریه و زاری کنید، زیرا شدت خشم خداوند هنوز کاهش نیافته است (عهد عتیق، ارمیا، 8-6 :4).
ای اهالی بنیامین فرار کنید! برای نجات جانتان از اورشلیم فرار کنید! در شهر تقوع شیپور خطر را به صدا درآورید، در بیت هکاریم نشانه های خطر را برپا کنید، چون بلا و ویرانی عظیمی از سوی شمال به اینسو می آید! (عهد عتیق، ارمیا، 1 :6).
از سرزمین شمال لشکری در حرکت است و قوم نیرومندی برای جنگ با شما برخاستهاند. ایشان به کمان و نیزه مسلحند، سنگدل و بیرحم هستند و وقتی بر اسبهای خود سوار میشوند، صدایشان مانند خروش دریاست! آنها برای جنگ با اورشلیم مهیا شدهاند (عهد عتیق، ارمیا، 22 :6).
اینک هیاهویی به گوش میرسد! هیاهوی لشکر بزرگی که از سوی شمال می آید تا شهرهای یهودا را ویران کند و آنها را لانه شغالها سازد! (عهد عتیق، ارمیا، 22 :10).
ای اورشلیم نگا ه کن! دشمن از سوی شمال بسوی تو می آید! (عهد عتیق، ارمیا، 20 :13).
همانگونه که میبینید، خدای یهود حمله بابل به اورشلیم را نیز شمالی دانسته و آشکارا بابل را قومی شمالی میخواند! در باب 16 میخوانیم:
از این رو شما را از این سرزمین بیرون انداخته، به سرزمینی خواهم راند که هرگز نه خود شما آنجا بودهاید و نه اجدادتان، در آنجا میتوانید شبانه روز به بت پرستی بپردازید و من هم دیگر بر شما رحم نخواهم نمود (عهد عتیق، ارمیا، 13 :16).
آشکارا خدای یهود میگوید که شما را تبعید خواهم کرد و به خوبی میدانیم که آنها به کجا فرستاده شدند. آری به بابل.
با اینحال خداوند میفرماید زمانی میآید که مردم هرگاه بخواهند درمورد کارهای شگفت انگیز من گفتگو کنند، دیگر اعمال عجیب مرا به هنگام بیرون آوردن بنی اسرائیل از مصر، ذکر نخواهند نمود، بلکه در این باره سخن خواهند گفت که من چگونه بنی اسرائیل را از سرزمین شمال و همه سرزمینهایی که ایشان را به آنها رانده بودم، باز آوردهام. بلی، من ایشان را به سرزمینی که به پدرانشا ن دادهام باز خواهم گرداند (عهد عتیق، ارمیا، ۱۴ و ۱۵ :16).
در اینجا نیز دیده می شود که سرزمین تبعید (بابل) در شمال قرار دارد. در باب 22 نام کسی که به اورشلیم حمله می کند نیز ذکر شده است: نبوکدنصر! آشکار است که آن نیروی شمالی همان نیروی بابل است.
خداوند به یهویاکین، پسر یهویاقیم، پادشاه یهودا چنین میفرماید: تو حتی اگر انگشتر خاتم بر دست راستم بودی، تو را از انگشتم بیرون میآوردم و به دست کسانی میدادم که به خونت تشنهاند و تو از ایشان وحشت داری، یعنی به دست نبوکدنصر، پادشاه بابل و سپاهیان او! (عهد عتیق، ارمیا، 25و 24 :22).
فکر کنم به اندازه کافی شمال در این نوشتهها دیدید! اگر بخواهیم مثل پورپیرار نتیجه گیری کنیم پس باید بگوییم بابل در شمال بوده است! یعنی در کنار قوم کوروش یا به قول رفیق ناصر در کنار خزران! به راستی او خواننده خود را به چه انگاشته است؟ اگر قاعده را بر نوشتار تورات بگذاریم و مثل رفیق ناصر بخواهیم نتیجه گیری کنیم پس باید بگوییم در دنیا دو بابل وجود دارد یکی در شمال اورشلیم و یکی در شرق آن!!! احتمالا به همان شیوه باید بگوییم کسانی تلاش دارند بابل را پنهان کنند! ولی جای بابل بسیار مشخصتر از آنست که کسی در آن شک کند پس چرا تورات بابلیان را قومی شمالی معرفی کرده؟
شاید این پرسش پیش آید که آیا در دیگر کتابهای یهود هم بابل، شمالی دانسته شده است؟ پاسخ مثبت است. در کتاب حزقیال در جایی گفته میشود که صور از سقوط اورشلیم خوشحال شده است و میخواهد جای آن را بگیرد که خدای یهود می گوید:
خداوند میفرماید من نبوکدنصر پادشاه بابل شاه شاهان را از شمال با سپاهی عظیم و سواران و عرابههای بیشمار به جنگ تو میآورم. (عهد عتیق، حزقیال، 7 :26).
همانگونه که میبینید شکی نمانده که تورات بابل را هم شمالی می خواند! حال فکر میکنید آیا باز هم بازی رفیق ناصر با واژه شمال محلی از اعراب دارد. باید بر او که همه را مثل خود کودن فرض کرده، خندید.
اما صبر کنید قصه شمالیها هنوز تمام نشده است. در باب 46 کتاب ارمیا به مصر پرداخته میشود که در اینجا نیز چیز جالبی خواهیم دید.
سپس خداوند درباره آمدن نبوکدنصر، پادشاه بابل و حمله او به مصر، این پیغام را به من داد: (عهد عتیق، ارمیا، 13 :46)
مصر مانند یک ماده گوساله زیباست؛ ولی یک خرمگس او را فراری خواهد داد، خرمگسی که از شمال خواهد آمد! حتی سربازان مزدور مصر نیز مانند گوسالههای وحشتزده پا به فرار خواهند گذاشت، زیرا روز مصیبت و زمان مجازات ایشان فرارسیده است (عهد عتیق، ارمیا، 21و 20 :46). مردم مصر با سرافکندگی مغلوب این قوم شمالی خواهند شد (عهد عتیق، ارمیا، 24 :46).
از نظر تورات بابل در شمال مصر قرار گرفته است! وگرنه چطور میتوان بابلیها را قومی شمالی نامید؟! همانگونه که دیده میشود به صراحت بابلیها قومی شمالی ذکر شدهاند!
در باب 47 یک شمال بسیار جالب دیگر را پیدا میکنیم. در این باب در مورد حمله مصر به فلسطین صحبت میشود.
پیش از آنکه سپاه مصر، شهر فلسطینی غزه را تصرف کند، خداوند این پیغام را درباره فلسطینیان به من داد: بنگرید! از سوی شمال سیلی میآید، مانند رودی که طغیان کرده باشد! سیل میآید تا سرزمین فلسطینیان و هر چه در آن است، و شهرها و مردمانش را از میان ببرد. مردم و ساکنین آنجا از ترس و وحشت، فریاد خواهند زد و گریه و زاری خواهند نمود (عهد عتیق، ارمیا، 1و2 :47).
در اینجا هم مصریها شمالی حساب میشوند! یک نگاه ساده به هر نقشهای نشان میدهد که مصریها نمیتوانند نسبت به فلسطنیها مردمانی شمالی باشند. نمیدانم چه بگویم. فقط باید پیروان پورپیرار را پرسید حال با این افتضاح استادشان چه میکنند؟ منبعی که بر اساس آن قوم کوروش را شمالی معرفی میکردند، تقریبا همه را شمالی میداند. حتی بهترین دوستان رفیق ناصر در بابل هم شمالی هستند. آیا همه بابلیها و مصریها، شمالی و در نتیجه (به روش رفیق ناصر) روس یا اسلاو یا خزر بودند؟! وای بر طرفداران پورپیرار که افسار عقل خود را به دست یک داستان سرا سپردهاند. یا او کتاب ارمیا را نخوانده است، که بعید مینماید یا اینکه به عمد تلاش در تحمیق طرفدارانش دارد. به نظرم میآید که دومی به حقیقت نزدیکتر باشد. با این حساب اسکندر را چه کنیم که ایستاده تا به خیال رفیق ناصر بر سر راه قومهای شمالی سد ببندد!
رفیق ناصر بر اساس صفتهای آورده شده در تورات قوم کوروش را وحشی و بی رحم مینامد. حال میبینید که منبع مورد علاقه او، از دوستان بین النهرینی اش به چه شکل یاد کرده: مسلح به کمان و نیزه، سنگدل، سوار بر اسب و بی رحم، نابودکننده قومها و صد البته شمالی! این همان صفتهایی است که در کتاب ارمیا به فاتحان بابل هم داده شده است پس چرا از آنها یکی سفید و یکی سیاه میشود. البته هرگز به فاتحان بابل نابود کننده قومها گفته نشده است. تا آنجا که می دانم شمال = شمال است! پس حال که جایگاه بابل مشخص است و تورات آن را در شمال میداند و به همان شکل کوروش را نیز شمالی می نامد آیا عاقلانه نیست به این نتیجه برسیم که تورات به یک جهت اشاره دارد. آیا نباید پذیرفت که کوروش هم در همانسویی باشد که تورات بابلیها را از آنجا میداند؟ بابل در شرق است و تورات به غلط، آن را شمالی می خواند پس به حتم در شمالی خواندن قوم کوروش هم اشتباه کرده است. رد این نظر منوط به اینست که بپذیریم بابلیان قومی شمالی بوده اند!
به نظر شما، آیا لازم نیست تا مشتی خاک در دهان این یاوه گو بریزیم تا دگر باره نتواند خوانندگان خود را احمق فرض کند؟
در آخر برای پانترکها و رفیق ناصر یک پیام ایرانی دارم: کلاغ! پر! نظریه شمالی! پر!